روز سوم
روزها با شتاب در گذرند خدایا کمک کن از خاسرین و ضررکنندگان نباشم
خدایا به امید خودت و به امید خودت بازهم به یاری خودت یادگرفته ام غیر از خودت به هر کسی توکل کنم خار و ناامید خواهم شد.
خدایا فقط چند روز باقی مانده امیدوارم حتی همین چند روز هم بتواند سبب تحول بزرگی در من بشود.
داشتم با خودم فکر می کردم چقدر سرشارم از احساسات بد و منفی نسبت به خودم و رویدادهای اطرافم. به بعضی مکانها که پا می گذارم این خاطرات منفی و پوچ یکهو پیدا می شوند. آگاهم که خیلی از این احساسات درست نبودند من در همه مراحل زندگیم خیلی خوشبخت تر از اونی که گمان می کردم بودم. خیلی لحظات و ثانیه هایی که با افکار بد می گذراندم خیلی هم بد نبودند بلکه من ذره ذره هدرشون کردم و خودم و اطرافیانم را ناراحت. چرا؟
جواب به این چرا خیلی مهمه چون مانع از این میشه که تکرار بشه و دوباره به وجود بیاد.
جوابش را تاحدی می دونم و سعی می کنم تکمیلش کنم.
1- چون من هدف واقعی نداشتم
2- چون ایمان نداشتم متاسفم اما همه زمانی که فکر می کردم خیلی معتقد و با ایمانم پر از شک و تردید و ترس و اندوه بودم. و چقدر متاسفم. همه بدبختیهای آدم از فراموش کردن خداست. یاد خدا مسئولیت انسان را به یادش میاره و مسئولیت هدف را و هدف هم برنامه ریزی می خواد. آدم هدفمند می دونه کجاست به کجا می خواد بره و چه کار قراره بکنه بنابراین اگر غم و اندوه و حسرتی هم بیاد می دونه چه کار باید باهاشون بکنه
3- مطمئن نبودم که این همان ایمان نداشتن هم هست واقعا نمی دونستم چه کاری درسته چه کاری غلط همه تصمیمهام با ترس و لرزو شک بوده. بنابراین هر وقت مشکلی پیش می اومد من فکر می کردم که حتما کارم اشتباهه و شل می شدم و ادامه نمی دادم اما الان می دونم که هر کاری و هر راهی را که به خاطر خدا و با یاد او شروع کنیم اگر حتی درست هم نباشه با کمک خدا به راه راست میایم و درست می شه لازم نیست نگران باشیم. فقط یاد خداست که مهمه
با استفاده از این درسها می خوام ادامه بدم.
از دیروز همش می گم فکر بد و احساس بدم را از بین ببرم که موفق هم بودم
به خاطر گذشته خودم را سرزنش نکنم
به جلو با ایمان امید نگاه کنم
توبه کردم پس امیدوار باشم که خدا حتی بدیهایم را به نیکویی بدل می کنه! یه همچین خدایی داریم ما!